پارسی گويی برابر پارسی واژه شهرت

× اگر واژه تازه ای برای افزودن به این سامانه دارید آنرا برای ما بفرستید با سپاس

دستاورد جستجوی شهرت در واژه های بیگانه

سو شهرت: بدنامی زمانه چنین بود و بود آنچ بود سخن هرچ گویم بباید شنود
سوء شهرت: بدنامی جهاندار و بیدار و فرهنگ جوى بماند همه ساله با آبروى‏
شهرت: ناموری - آوازه - نامداری همى گفت گریان و دل پر ز درد دو رخساره زرد و دو لب لاژورد
شهرت بد: ننگ - بدنامی مرا جنگ دشمن به آید ز ننگ یكى داستان زد برین بر پلنگ‏
شهرت طلب: نامجو - آوازه خواه و لیكن مرا ز آنك هست آرزوى كه تو نامور باشى و نامجوى‏
شهرت یافتن: نامور شدن - سرشناس شدن - آوازه دارشدن دریده درفش و نگونسار كوس رخ زندگان تیره چون آبنوس‏
طالب شهرت: نامجو سراینده را گفت كاى نامجوى زمان باید اندر چنین گفت‏گوى‏

ابزار و روشهای سودمند برای آموزش و گسترش پارسی گویی:

پایگاه پشتیبانی از زبان پارسی، پارسی گویی و پارسی سره