پارسی گويی برابر پارسی واژه شهرت

× برای گفتگو و در میان گذاشتن پرسشهایتان به برگه فیسبوک ما بپیوندید

دستاورد جستجوی شهرت در واژه های بیگانه

سو شهرت: بدنامی كسى زنده بر آسمان نگذرد شكارست و مرگش همى بشكرد
سوء شهرت: بدنامی زمانه برو دم همى بشمرد بیاید دمان پیش من بگذرد
شهرت: ناموری - آوازه - نامداری تو از چرخ گردان مدان این ستم چو از باد چندى گذارى بدم‏
شهرت بد: ننگ - بدنامی كزین ننگ تا جاودان بر سرم بخندد همى كشور و لشكرم‏
شهرت طلب: نامجو - آوازه خواه سراینده را گفت كاى نامجوى زمان باید اندر چنین گفت‏گوى‏
شهرت یافتن: نامور شدن - سرشناس شدن - آوازه دارشدن چو باد دمان از پسش سوفزاى همى تاخت با نیزه سرگراى‏
طالب شهرت: نامجو همه نامجوى و همه كینه خواه بافسون نگردند ازین رزمگاه‏

ابزار و روشهای سودمند برای آموزش و گسترش پارسی گویی:

پایگاه پشتیبانی از زبان پارسی، پارسی گویی و پارسی سره