پارسی گويی برابر پارسی واژه آکل

× برای پشتیبانی از ما و خرید فرهنگ واژه های فارسی به پارسی اینجا کلیک کنید سپاس از مهر شما

دستاورد جستجوی آکل در واژه های بیگانه

آکل: پادشاه - خورنده بدو راهبر گفت كاى پادشاه دلت شد بفرزند خود بر گواه‏
آکلات الحشرات: کرم‌خوران چو بهرام داد از فرود این نشان ز ره بازگشتند گردنكشان‏
آکلات النمل: مورچه‌خوران همه خوردنیشان ز مردم بدى پرى چهره‏اى هر زمان گم بدى‏
آکلاد: دوکجه - دوکژِه جهانجوى با رومیان همگروه فرود آمد اندر میان دو كوه‏
آکله: خوره - زن‌ ِ پرخور همى رفت روشن دل و یاد گیر سر افراز تا خوره اردشیر

ابزار و روشهای سودمند برای آموزش و گسترش پارسی گویی:

پایگاه پشتیبانی از زبان پارسی، پارسی گویی و پارسی سره